کد خبر : 319
تاریخ انتشار : چهارشنبه 23 مرداد 1392 - 5:42

مرداد ؛ ماه ” استاد “

مرداد ؛ ماه ” استاد “

مرداد ؛ ماه ” استاد “

 

احد نقش شور- سپهر

 

مدام می‌چرخیم به دور خویش

و بر مدار ثانیه‌های

                          عادت و تکرار

آن‌قدر

که دیگر گم‌شده‌ایم؛

                            انگار

کو دستی که بگشاید

پنجره‌ای به سمت هوای تازه؟

                                  (مرداد ۹۲)

گاهی اوقات سکوت کردن و نشستن و هیچ نگفتن بهترین کار است و گاهی نیز فریاد زدن و گفتن و رساندن حرفت به گوش‌های چون دیواری که خود را به نشنیدن زده‌اند ، گاهی پنهان ماندن و دیده نشدن کاری است راحت و گاه دیگر ، جولان دادن در برابر دیدگانی که نگاه کردن را فراموش کرده‌اند وتنها در دیدن عادی و تکراری گرفتارند  بی‌هیچ جست‌وجویی ؛ اما همیشه یک چیز اصل تغییر ناپذیر بوده و هست و خواهد بود و آن یادآوری آن چیزهایی است که روزی ، روزگاری نفس به نفس ما حضوری مدام داشتند و اگر غفلت کنیم ، نسیان بشری هضمشان می‌کنند ، که نباید فراموشمان شوند ، چه ، جایگزینی برایشان نمی‌توان یافت.

گاهی اوقات فراموشمان می‌شود که در دیروزی که به امروزمان نزدیک‌تر است ، یادها و خاطره‌هایی داشتیم که با آن‌ها ؛خالی‌های ذهنمان را پر می‌کردیم و نداشته‌هایمان ، در همنشینی آن‌ها می‌شدند داشته‌هایمان ؛ اصلا همین‌ها بودند که در عصر آهن و آجر و سیمان و مرگ احساس ، خوراکی می‌شدند برای روح و جسم خمیده و مچاله شده‌مان در این عصر ماشینی و ما را برای دقایقی تازه می‌کردند و اندک امیدی می‌یافتیم ؛ اما …

همیشه اوقات وقتی به مرداد ، ماه یادها و خاطره‌ها نزدیک می‌شدیم ، به ویژه  در نیمه‌های این ماه ، درد تنهاییمان فزونی می‌گرفت و صد افسوس که این تنهایی ، چند سالی است که بیش از گذشته شده و غربت و تنهایی مردادماه برای همه اهل فرهنگ و هنر و ادب و رسانه سنگین تر است.

مرداد ماه ، ماه خبرنگاران ، اصحاب رسانه و قلم است و چه غریبانه ماهی در میانه هر سال و غریبانه‌تر وقتی که در میانه‌های همین ماه نیز بی‌آرشی ، دردی دیگر بر دردهای ما نشاند به واسطه آزادی “حمیدی” که چون ” آرش ” از چله کمان این جهانی بودن جهید!

این چند سال ، مرداد ، برای ما غریبانه‌تر از گذشته بوده و ما تنها به مرور خاطره‌ها و یادهای حمید آرش آزاد ، مرد همه فن‌حریف نوشتن ، و سیر در اشعار ، کتاب‌ها ، داستان‌ها و طنزهایش بسنده می‌کنیم ؛ آرشی که تنها بود و حتی پس از رفتنش نیز کسی تلاشی برای شناساندنش نکرد ، آرشی که از پس مرگش نیز جایگاه هنری و ادبی‌اش با انتخاب به عنوان دومین طنزپرداز ۹۰ سال اخیر تبریز و آذربایجان از سوی دبیرخانه پنجمین جشنواره ” آنا یایلیغی ” در اسفندماه ۹۱ رفیع‌تر شد ؛ مردی که هنوز هم با وجود رفتنش از بین ما ، ما را می‌خنداند وقتی به عکس‌هایش می‌نگریم یا شعرها و طنزهایش را می‌خوانیم.

روایت استاد آرش ، حکایت تمامی آرش‌هایی بود که استخوان در گلو و در تنهایی، راه خویش می‌روند و به جهت سوگندی که بر قلم بسته‌اند، شرافت و حرمتش را پاس می‌دارند تا نه آلوده شوند و نه آلوده کنند این حریم مقدس را.

سال‌ها ما را با نوشته‌هایش خنداند و زندگی را با تمام دردها و رنج‌های بسیارش در عرصه واژگان طنز آلود به رخمان کشید، بی‌آن که بدانیم و بدانند که به قول چارلی چاپلین، کمدین بزرگ قرن، «آن کس که می‌گرید، یک درد دارد و آن کس که می‌خندد و می‌خنداند، هزار و یک درد».

او رفت و ما ماندیم و یک دنیا حسرت نداشتنش و هزاران سوال بی‌پاسخ که نمی‌دانیم از که باید پاسخش را بگیریم؟ از خود باید بپرسیم یا از تازه‌کاران ، که چرا همواره آرش تنها ماند و ما با این که تنهایی‌شان را دیدیم و دیدند، چرا تنهایش گذاشتیم؟ اما دریغ از دریافتن آن چیزهایی که باید!

در سومین سوگ‌نشست استاد ، به خاطره‌بازی با او می‌نشینیم و سر سلامتی دوباره به سیامکش می‌گوئیم تا درد تنهاییمان را با نم‌اشک‌های فرزند خلف استاد که تمام این سه سال را در راه زنده‌نگه‌داشتن یاد پدر کوشیده است یک کاسه کنیم.

روح استاد شاد.

 

برچسب ها :

ناموجود

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.