رضای انگلیسیها و رضای اسرائیلیها ؛ از بوی نفت تا رد خون / وقتی یک جنایتکار جنگی آخرین امید شاه خود خوانده میشود

رضا به حمایت اسرائیل دل بسته بود. او با این تصور که اسرائیل میتواند حاکمیت ایران را تغییر دهد، بدون آگاهی از دیدگاه مردم ایران نسبت به خود، برای ۱۰۰ روز نخست دوره گذار برنامهریزی کرده و حتی افرادی را برای کابینهاش انتخاب کرده که هویت آنها نامعلوم است.
به گزارش آی نیوز به نقل از عصر ایران ــ رضا پهلوی در یک پیام ویدیویی که چند روز پیش منتشر کرد، خطاب به مردم ایران گفت که برای ۱۰۰ روز نخست دوران گذار در ایران برنامهای دارد، اما مشخص نکرده چه کسی او را مسئول ساختن آینده ایران تعیین کرده است. رضای انگلیسیها و رضای اسرائیلیها
شاید همهچیز به فروردین ۱۴۰۲ بازگردد، زمانی که رضا پهلوی، به اسرائیل سفر کرد و با بنیامین نتانیاهو دیدار داشت. او در آن سفر در مراسم یادبود هولوکاست شرکت کرد و در تبلیغات رسانهای، خود را «ارشدترین شخصیت ایرانی» توصیف کرد؛ توصیفی که اغراقآمیز به نظر میرسد.
خرید آنلاین بیمه با بیمه بازار (کلیک کن!)
بعد از این سفر بود که رضا پهلوی که تا پیش از این با لحنی ضد جنگ در مورد هرگونه حمله به ایران صحبت میکرد ناگهان از اسرائیل و حملات نظامی او به تاسیسات هستهای ایران و مراکز نظامی حمایت کرد و گفت به اعتقاد او این تنها راه نجات ایران است. اما حالا معلوم شده به فکر نجات ایران نبوده و بنیامین نتانیاهو رو آخرین امید خودش برای بازگشت به ایران و بازگرداندن خاندان پهلوی میدانسته و به آن امید بسته است. امیدی که با آتش بس مثل همیشه نابود شد.
انگلیسیها و پهلویها
اینکه پهلویها برای به قدرت رسیدن همواره به حمایت یک نیروی خارجی وابسته بودند، موضوعی است که در تاریخ پنهان نمانده و بارها درباره آن صحبت شده است. هم رضا شاه، پدربزرگ رضا پهلوی، با حمایت یک قدرت خارجی به سلطنت رسید و هم محمدرضا، پدر او، با دخالت و قدرتطلبی کشورهای خارجی قدرتمند آن دوران به قدرت رسید. اما شیوهای که امروز رضا پهلوی در پیش گرفته، چنان با روشهای پیشین متفاوت است که قیاس آنها شاید خندهدار به نظر برسد.
سرآغاز ماجرای به قدرت رسیدن پهلویها به سال ۱۲۸۷ (۱۹۰۸ میلادی) بازمیگردد، زمانی که بریتانیاییها با کشف چاه نفت در مسجدسلیمان، به این باور رسیدند که باید به حاکمیت خاندان قاجار پایان دهند و فرد دیگری را در ایران به قدرت برسانند.
هنگامی که تیم حفاری انگلیسی تحت نظارت جورج رینولدز، مهندس بریتانیایی، در چاه شماره یک مسجدسلیمان به نفت رسید، دیدگاه سیاسی بریتانیا نسبت به ایران تغییر کرد. هرچند بریتانیا در سال ۱۹۰۱ موفق شده بود از طریق ویلیام ناکس دارسی، سرمایهگذار بریتانیایی، امتیاز اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری از نفت ایران را برای ۶۰ سال کسب کند اما این امتیاز که در زمان مظفرالدین شاه قاجار گرفته شده بود، بدون برکناری قاجارها از قدرت، امنیت لازم را نداشت.
بین سالهای ۱۲۱۰ تا ۱۳۰۴ هجری شمسی (۱۷۹۶ تا ۱۹۲۵ میلادی)، بریتانیا روابط پیچیده و پرتنشی با دولت قاجار داشت. این کشور بهعنوان یک قدرت استعماری در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، به دلایل سیاسی، اقتصادی و استراتژیک، به دنبال حفظ منافع گسترده خود در ایران و شبهقاره هند بود. با به قدرت رسیدن بلشویکها در روسیه، بریتانیا احساس خطر بیشتری کرد. دولت قاجار به دلیل ضعف شدید و فساد گسترده درباری، از نظر انگلیسیها توانایی محافظت از منافع بریتانیا در منطقه و مقابله با نفوذ بلشویکها در شوروی را نداشت.
بریتانیا منافع خود در ایران را در دو حوزه کلیدی میدید: نخست، کشف و استخراج نفت از سال ۱۹۰۸ میلادی که به بریتانیا قدرت اقتصادی و برتری جهانی میبخشید؛ و دوم، همسایگی ایران با هند، بزرگترین مستعمره بریتانیا. اگر بلشویکها و تفکر نوظهور در شوروی میتوانستند قاجارها را به سمت خود جذب کنند و تحولات سیاسی در ایران رقم بزنند، منافع بریتانیا در خطر میافتاد. به همین دلیل، بریتانیا تصمیم گرفت قاجارها را برکنار کند و دولتی جدید با رهبری فردی مورد اعتماد جایگزین کند که بتواند نارضایتیهای داخلی را مهار، شورشهای احتمالی را سرکوب و از نفوذ بلشویکها جلوگیری کند.
در چنین شرایطی، بریتانیا برای حفظ منافع و گسترش سلطه خود در ایران، سیاستهایش را با جدیت دنبال کرد. در سال ۱۲۹۸ هجری شمسی (۱۹۱۹ میلادی)، لرد کرزن، وزیر امور خارجه بریتانیا، به نمایندگی از دولت این کشور، قراردادی با وثوقالدوله، نخستوزیر وقت که به احمد قوام نیز شناخته میشود، امضا کرد. مفاد این قرارداد برای مخالفان دولت قاجار و بریتانیا چندان خوشایند نبود.
بر اساس این قرارداد، قرار بود مشاوران بریتانیایی برای اصلاحات مالی و اداری به ایران اعزام شوند، ساختار نظامی ایران توسط ارتش بریتانیا ساماندهی شود، و وامی به مبلغ ۲ میلیون پوند به دولت ایران پرداخت شود تا بدهیها و مسائل مالی خود را تسویه کند. همچنین، تمامی پروژههای زیرساختی ایران، از جمله توسعه راهآهن، توسط بریتانیاییها اجرا میشد. مخالفان معتقد بودند که اجرای این قرارداد، ایران را عملاً به کشوری تحتالحمایه غیررسمی بریتانیا تبدیل میکرد.
مخالفان قرارداد، شامل نخبگان، روشنفکران، روحانیون و مردم ایران، معتقد بودند که این قرارداد ایران را به مستعمره بریتانیا تبدیل خواهد کرد. کشورهای فرانسه، آمریکا و بلشویکهای روسیه نیز با آن مخالفت کردند؛ بهویژه بلشویکها آن را «امپریالیستی» خواندند. یکی از دلایل اصلی اجرا نشدن قرارداد، افشای دریافت رشوه ۱۳۱ هزار پوندی توسط وثوقالدوله بود که اعتبار دولت قاجار را به شدت خدشهدار کرد. مجلس شورای ملی، که با تلاش مشروطهخواهان شکل گرفته بود، اجازه نداد این قرارداد حتی به صحن مجلس راه یابد تا پس از تأیید اجرایی شود. در نتیجه، قرارداد هرگز اجرا نشد. پس از این شکست، بریتانیا به این نتیجه رسید که به حاکمیت دولت قاجار پایان دهد.
در سال ۱۹۱۹ میلادی (۱۲۹۸ هجری شمسی)، ژنرال آیرونساید، افسر ارشد ارتش بریتانیا، به ایران آمد و بهعنوان فرمانده نیروهای بریتانیایی در شمال ایران، مستقر در قزوین، منصوب شد. وظیفه او حفاظت از منافع بریتانیا، بهویژه در برابر نفوذ بلشویکهای روسیه پس از انقلاب ۱۹۱۷، بود. در همین زمان، آیرونساید برای اولینبار با رضاخان، فرمانده تیپ قزاق قزوین، آشنا شد. او بعدها در خاطراتش نوشت که رضاخان را شخصیتی نظامی، مقتدر و کارآمد یافت و معتقد بود که میتواند نظم را در ایران برقرار کند. در پاییز ۱۲۹۹ (۱۹۲۰ میلادی)، آیرونساید با رضاخان دیداری داشت و احتمالاً از او خواست نقش فعالتری در صحنه سیاسی ایران ایفا کند. به همین دلیل، برخی مورخان معتقدند آیرونساید بهطور غیرمستقیم از ایدهای که به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ منجر شد، حمایت کرد.
کودتای ۱۲۹۹ و پایان حکومت قاجار
یکی از اقدامات آیرونساید پیش از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، خروج ناگهانی نیروهای بریتانیایی از قزوین و واگذاری کنترل نیروهای قزاق به افسران ایرانی، از جمله رضاخان، بود. این اقدام به رضاخان آزادی عمل بیشتری داد تا به اهداف کودتا دست یابد.
در این زمان، سید ضیاءالدین طباطبایی، روزنامهنگار و منتقد سرسخت دولت قاجار که مدیریت روزنامههایی چون رعد و شرق را بر عهده داشت و به چهرهای شناختهشده در محافل سیاسی و روشنفکری تبدیل شده بود، با رضاخان آشنا شد. او بهعنوان مغز متفکر سیاسی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، ایده این کودتا را با رضاخان مطرح کرد و نقش تعیینکنندهای در اجرای آن ایفا کرد.
هنگامی که رضاخان با قشون قزاق به فرماندهی خود از قزوین به سمت تهران حرکت کرد تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ اجرا شود، سید ضیاءالدین طباطبایی با بهرهگیری از ارتباطاتش با نخبگان سیاسی و احتمالاً با حمایت بریتانیا، زمینهسازی این کودتا را در تهران فراهم کرد. در نهایت، حمله قشون قزاق از قزوین، حمایت بریتانیا و تلاشهای سید ضیاءالدین طباطبایی باعث شد که در سوم اسفند ۱۲۹۹ دولت قاجار سقوط کند. دولتی جدید با نخستوزیری سید ضیاءالدین طباطبایی و با حضور رضاخان بهعنوان وزیر جنگ و فرمانده کل قوا تشکیل شد.
نخستوزیری سید ضیاءالدین طباطبایی بیش از ۱۰۰ روز دوام نیاورد. اصلاحات رادیکال او، از جمله مبارزه با فساد و ساماندهی مالی، با مخالفت شدید، بهویژه از سوی اشراف، مواجه شد و در نهایت او را مجبور به استعفا کرد. پس از استعفا، به دلیل اتهاماتی درباره ارتباطش با بریتانیا، از کشور تبعید شد. او سالها در خارج از ایران، از جمله در اروپا و فلسطین که در آن زمان تحت نفوذ بریتانیا بود، زندگی کرد و به فعالیتهای تجاری و سیاسی محدودی مشغول شد. با کنارهگیری سید ضیاءالدین، رضاخان قدرت را به دست گرفت و این آغاز دوران پهلوی در ایران بود.
بریتانیا که برای حفظ منافع خود در ایران از به قدرت رسیدن رضاخان حمایت کرده بود، با آغاز جنگ جهانی دوم با شرایط جدیدی مواجه شد. دوستی و همکاری رضاشاه با آلمان برای متفقین ناخوشایند بود. هنگامی که از او خواستند اتباع آلمانی را اخراج کند و روابطش با آلمان را قطع نماید، ابتدا مقاومت کرد و سپس اظهار داشت که این کار بیطرفی اعلامشدهاش را بیمعنا میکند. در نتیجه، بریتانیا و شوروی به این نتیجه رسیدند که روابط رضاشاه با آلمان میتواند برای آنها خطرناک باشد. بنابراین، تصمیم گرفتند او را برکنار کنند و پسرش، محمدرضاشاه، که جوانتر و قابلکنترلتر بود، را به قدرت برسانند. در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، دو سال پس از آغاز جنگ جهانی دوم، رضاشاه به جزیره موریس تبعید شد و محمدرضاشاه به پادشاهی ایران رسید.
رضای اسرائیلی
در دورههای قاجار و پهلوی، بریتانیا همواره به دنبال حفظ منافع خود در ایران بود تا از این طریق جایگاه استعماری و قدرت سیاسیاش را در خاورمیانه و جهان تثبیت کند. هرگاه احساس میکرد که حاکمیت ایران توانایی مدیریت یا حفاظت از منافع بریتانیا را ندارد یا از دستورات آن پیروی نمیکند، اقداماتی انجام میداد که اغلب به کنارهگیری یا برکناری حاکم وقت منجر میشد.
اما حالا این اولینبار است که فردی با عنوان خودخوانده «شاه» از کشوری کوچک در خاورمیانه، که با اتهامات متعدد جنایت جنگی و تجاوز به سرزمینهای اشغالی مواجه است و به دلیل شهرکسازی، استفاده از زور و سرکوب زنان، کودکان و غیرنظامیان بیگناه مورد انتقاد جهانی قرار گرفته، درخواست کرده تا به او کمک کند در ایران به قدرت برسد.
او که سالها با ادعای مبارزه با جمهوری اسلامی بودجههای کلانی دریافت کرده، اما در عمل هیچ موفقیتی کسب نکرده و در محافل سیاسی اغلب بهعنوان فردی ناکارآمد یا، به تعبیر اخیر عبدالکریم سروش، «پیرکودکی بیفرهنگ» شناخته میشود، به حمایتهای اسرائیل دل بسته بود. او با این تصور که اسرائیل میتواند حاکمیت ایران را تغییر دهد، بدون آگاهی از دیدگاه مردم ایران نسبت به خود، برای ۱۰۰ روز نخست دوره گذار برنامهریزی کرده و حتی افرادی را برای کابینهاش انتخاب کرده که هویت آنها نامعلوم است.
رضا پهلوی، همان کسی است که طی چند سال گذشته و پس از ماجرای مهسا امینی در ایران، تلاش کرد یک اتحاد چهار نفره را برای آزادی ایران (بهزعم خودش) ایجاد کند. اما آن اتحاد چهار نفره هم کمتر از چند ماه دوام نیاورد. تقریباً میتوان گفت تمام برنامهها، حرفها، نگاهها و دیدگاههای او تاکنون در عرصهی بینالمللی و داخلی ایران با شکست مواجه شده است. به همین دلیل، به نظر میرسد او اکنون فکر میکند باید با زورگویی و قدرت شخص دیگری در ایران به قدرت برسد. حتی اگر آن زورگوییها و حملهها، مردم بیگناه را به کشتن بدهد.
رضای انگلیسیها و رضای اسرائیلیها
رضای انگلیسیها و رضای اسرائیلیها
رضای انگلیسیها و رضای اسرائیلیها
رضای انگلیسیها و رضای اسرائیلیها
برچسب ها :آی نیوز ، اسرائیل ، انگلیس ، ﺭﺿﺎ ، رضای انگلیسیها و رضای اسرائیلیها
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰