کد خبر : 23277
تاریخ انتشار : چهارشنبه 20 شهریور 1398 - 5:17

پیکر تبریز هنوز از تازیانه تزارها زخمی است

پیکر تبریز هنوز از تازیانه تزارها زخمی است

یک صد سال قبل در چنین روزهایی، روس‌های تزاری در تبریز فجایعی آفریدند که هنوز با گذشت یک قرن از آن، تلخی زهرآگین و داغ آن بر پیکر تبریز باقی است.

 

به روایت تاریخ معاصر این فاجعه با کودتای محمد‌علی‌شاه قاجار علیه مجلس اول (انقلاب مشروطه) به فرماندهی کلنل خونخوار روسی لیاخوف دوم تیر ۱۲۸۷ هـ .ش شروع شد. آنها با به توپ بستن مجلس و کشتن و به زنجیر کشیدن آزادیخواهان در تهران می‌خواستند بساط مشروطیت را از کل ایران برچینند، اما مشاوران روسی شاه قاجار غافل از این بودند که ایران فقط تهران نیست.

بنابراین با قیام و مقاومت دلیرانه و سرسختانه شهر تبریز غافلگیر شده و توسط ماموران حکومتی، شهر یازده ماه به محاصره درمی‌آید.

در چهار ماه اول حلقه محاصره هر روز تنگ‌تر می‌شود، ولی با عنایت به این‌که مرکز غیبی تبریز از مدت‌ها قبل توسط پیشگامان آزادیخواه و آگاه تبریز مثل کربلایی علی مسیو، حاج رسول صدقیانی، حاج علی دوافروش با همدستی ۹ نفر دیگر تشکیل شده بود،‌ از پاییز سال ۱۲۸۵هـ .ش به‌طور منظم نسبت به تربیت مجاهد و ایجاد یک سپاه آزادیبخش برای پاسداری از انقلاب مشروطه اقدام کردند.

با این تدبیر و آمادگی و حضور سردارانی چون ستارخان، باقرخان و مجاهدانی چون حسین‌خان باغبان و سایر کوشندگان از جمله شیرزنان که خاطره و یاد آنها همواره تکریم برانگیز است، تبریز ماه‌ها مقاومت کرد.

با حمایت‌های معنوی شهیدان نیکنام ثقه‌الاسلام، شیخ سلیم و… و همچنین حضرات علمای اعلام سه‌گانه نجف‌اشرف به پیشگامی آخوند خراسانی و پشتیبانی انجمن سعادت ایرانیان در اسلامبول که توسط آزادیخواهان و تجار آذربایجانی در ترکیه عثمانی تاسیس یافته، مرکز غیبی تبریز رهبری قیام مردم تبریز علیه استبداد صغیر را به دست گرفت.

دخالت روسیه

از آنجا که امپراتوری تزار حکومت مشروطه ایران را در همسایگی خود نمی‌توانست تحمل کند، تبانی روس و انگلیس به بهانه رفع قحطی از اتباع خود به ورود قشون روسیه تزاری در بهار سال ۱۲۸۸ شمسی به تبریز منجر می‌شد.

پس از کش و قوس‌هایی بنا به صلاحدید دولت وقت مرکزی و انجمن ایالتی برای بهانه ندادن به قشون روس و جلوگیری از هرگونه رویارویی، خروج اجباری ستارخان و باقرخان و تعدادی از مجاهدان را از شهر به قصد عزیمت به تهران اول فروردین ۱۲۸۹ رقم می‌خورد.

پس از مدتی علی مسیو که مورد عداوت و دشمنی روس‌ها بود با مرضی مشکوک از دنیا رفت و اکثر مردم مرگ او را به‌وسیله سم به کنسولگری روسیه تزاری نسبت دادند. با این روند حاج رسول صدقیانی نیز پس از آن همه خون دلها خوردن و ایثار از جان و مال قبل از استیلای کامل سالدات‌های روسی به شهر ناگزیر برای ادامه مبارزات آزادیخواهی برای جلوگیری از انحراف انقلاب مشروطه به ترکیه عثمانی سفر کرد و در انجمن »سعادت ایرانیان«در اسلامبول که خود از موسسان آن بود، حضور یافت.

با وجود رفع بهانه‌ها، شرارت، ماجراجویی، زورگویی و ظلم و جور روس‌ها فروکش نکرد و به جنایت‌های علنی ادامه دادند.

آزادیخواهان و غیرتمندان شهر که از خوی استیلاجویانه آنها به ستوه آمده و پس از رشادت‌های بی‌نظیر یا کم‌نظیر و دفاع جانانه که به جنگ چهار روزه معروف است باز بنا به دستور صریح دولت مرکزی دست از جنگ کشیده و همزمان با ورود نیروهای کمکی امپراتوری روس به دروازه شهر جنگ زده تبریز ناگزیر تعداد قابل توجهی از آنها از جمله امیر حشمت نیساری، حاجی میرزا آقا بلوری، اسد آقاخان، حاجی‌خان (پسر کربلایی علی مسیو)، حاجی باباخان اردبیلی، میرزا احمدان (معاون کلانتری بازار)، میرزا آقا (مدیر روزنامه ناله ملت) و آقایان امیرخیزی و یکانی و… شهر و کاشانه و زن و بچه خود را ترک و عازم دیار غربت (ترکیه عثمانی) ‌شدند.

در پی آن، افسران و سالدات‌های روسی بدون دغدغه خاطر، بعدازظهر روز عاشورای حسینی محرم سال ۱۳۳۰ هـ .ق مطابق با دهم دی ۱۲۹۰ فاجعه به دار آویختن آزادیخواهان (شهیدان نیکنام ثقه‌الاسلام، شیخ سلیم، ضیاءالعلما و دایی او محمد قلی‌خان، صادق الملک، محمد ابراهیم قفقایچی، حسن و قدیر، پسران کربلایی علی مسیو) را رقم زده و عاشورای دومی را بدعت می‌گذارند.

این اقدام که با عکس‌العمل مناسب دولت مرکزی روبه‌رو نشد، باعث شد روس‌ها با استیلای کامل مانع از تغییرات بنیادی و ساختار‌شکن در حکومت استبدادی دربار قاجار ‌شوند

در کتاب تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان فاجعه به دار آویختن آزادیخواهان توسط سالدات روسی در محوطه سربازخانه آن زمان (محل فعلی دانشسرای تبریز) که چوبه‌های دار، دسته جمعی را نیز با پرچم روسیه تزاری آراسته بودند این چنین توصیف شده است:

هنگامه دلگداز بس سختی می‌بود، یکدسته مردان غیرتمندی را دشمنان بیگانه در شهر خودشان به گناه آزادیخواهی بدار می‌کشیدند و کسی نبود به داد ایشان رسد. مرگ سیاه یکسو و غم درماندگی کشور یکسو، خدا می‌داند چه دل سوخته‌ای در آن ساعت می‌داشتند… روسیان برای آن‌که دژخویی خود را نیک نشان دهند باری آن نکردند چشم‌های اینان را ببندند یا چون یکی را می‌آویزند و بالای دار دست و پا می‌زند دیگران را دور نگه دارند.

برادر را روبه‌روی چشم برادر به دار کشیدند. چنان‌که از پیکره‌ها پیداست دژخیمان از ناآزمودگی ریسمان‌ها را چنان نینداخته‌اند که زود آسوده گرداند و بیشترشان تا دقیقه‌ها گرفتار شکنجه جان کندن بوده‌اند.

همان محرم ۱۳۳۰به معاونت والی، دست نشانده امپریالیسم روس (صمدخان شجاع‌الدوله) جنایات ادامه یافته و کشتار مجاهدان و آزادیخواهان به فجیع‌ترین صورت رو به گسترش گذاشته به‌طوری که مجاهد بی‌باک نایب یوسف حکماواری را دوشقه‌اش کرده و در نهایت قساوت در گذرگاه محله حکم‌آباد چون گوسفند می‌آویزند، حاج علی دوافروش، میرزا احمد سهیلی، محمد خان و کریم‌خان (برادرزادگان ستارخان) و ده‌ها مجاهد و آزادیخواه دیگر را نیز به دار آویخته و می‌کشند.

تعداد شهدا به قدری زیاد است که در این مجال نمی‌‌توان از آنها سخن گفت. روس‌ها حتی خانه و کاشانه مجاهدان و آزادیخواهان بنام را پس از غارت با توپ و دینامیت منهدم کرده و به زن و بچه نیز رحم نکرده و آنها را هم به بهانه‌های واهی با تمام شقاوت می‌کشتند.

بنابراین خانواده و خویشاوندان مجاهدان و آزادیخواهان با مصائب طاقت شکن روبه‌رو بوده و عکس، نوشته و دیگر آثار عزیزان خود را از ترس سایه انتقام کورکورانه که بالای سرشان بود، سوزانده و نابود کرده و بی‌پناهان را ماه‌ها در سخت‌ترین شرایط، پنهان کردند.

شایان ذکر است که زنان تبریزی در طول یازده ماه محاصره با حضور دلیرانه خود در سنگرهای مقاومت، پابه‌پای مردان خود حماسه‌های بدیع می‌آفریدند به‌طوری که دختر کربلایی علی مسیو بنا به درخواست پدرش در مواقع اضطراری، فشنگ و دیگر مهمات سبک و خوراک را در زیر باران گلوله‌های توپ و تفنگ به سنگرها برده و به پدر و برادرهایش تحویل داده و حتی سنگر را نیز حفظ می‌کرد تا آنها گلویی ‌تر کرده و تجدید قوا کنند.

به روایتی، انگلیسی‌ها به این واقعیت پی‌برده بودند که مردم آذربایجان احساسات عمیق آزادیخواهی داشته و حتی زن‌ها نیز عملا در قیام شرکت کرده و جنازه حدود ۶۰ نفر از شهدای زن با لباس مردانه و تفنگ به دست در سنگرهای تحت فرماندهی ستارخان مشاهده شده بود.

لذا اینک از مردن باکی نداشتند بلکه در غیاب قهرمانانشان چون ستارخان، باقرخان، کربلایی علی مسیوها، نوراله خان یکانی، امیرحشمت نیساری، بلوری و علمایی همچون ثقه‌الاسلام و شیخ‌الاحرار (سلیم) و ضیاءالعلما که هر کدام را به نوعی از تبریز دور کرده بودند دغدغه خاطر و ترس آنها از کشته شدن کودکان بی‌دفاع و هتک حرمت زنان بی‌پناه به دست اجنبی بود.

مورخان و مشروطه‌پژوهان از روی شرم و حیا در نوشته‌ها به قتل و غارت مستبدان و روس‌ها اکتفا کرده و نخواستند بیشتر از این حرمت جامعه را لکه‌دار کنند. با این همه زخم یک صد ساله تبریز هنوز هم التیام نیافته است، چرا که آذربایجان بلکه به‌طور کل، ایران منتظر یک عذرخواهی رسمی از سوی روس‌هاست.

صمد صانع‌زاده


ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.