کد خبر : 5976
تاریخ انتشار : دوشنبه 1 آذر 1395 - 5:40

موج عشق از نجف تا کربلا/ سعادت خدمت در اربعین حسینی

موج عشق از نجف تا کربلا/ سعادت خدمت در اربعین حسینی

کربلا- چند روزی است موج عظیمی از عشاق حسینی همچون رودی خروشان از نجف به کربلا می روند تا سند حسینی بودنشان را در بین الحرمین امضا کنند.

از نجف تا کربلا، تابلو عدد ۸۰ را نشان می‌دهد، ۸۰ کیلومتری که عاشق را به معشوق می‌رساند همان معشوقی که عشاق میلیونی‌اش در تب‌وتاب رسیدن به او هستند و تو ذره‌ای از دریای بیکران عشقی هستی که روانه کربلا می‌شود.

گفته‌اند از نجف تا کربلا به‌اندازه سه روز و دو شب پیاده راه است، در تمام طول مسیر پیاده‌روی، تیرهای چراغ‌برقی به فاصله ۵۰ متری از هم وجود دارد که از یک تا یک هزار و ۴۰۲ شماره‌گذاری شده‌اند، آخرین عدد یعنی مقصد، خانه سرور و سالار شهیدان.

بند کفش‌هایم را محکم بسته‌ام، در راهی قدم گذاشته‌ام که قبل از من میلیون‌ها عاشق در آن قدم گذاشته‌اند، در طول مسیر صحنه‌های زیادی می‌بینم، زنی عرب که کیف وسایلش را روی سرش گذاشته است، عده زیادی از دختران و پسران سربند یا حسین (ع)، یا زینب (س) و یا ابوالفضل (ع) به پیشانی بسته‌اند، تعدادی جوان بالباس‌هایی به رنگ بنفش تیره که نشان از غیرمسلمان بودنشان می‌دهد طبل‌هایی به دست گرفته‌اند و نشان می‌دهند این حسین تنها به شیعیان تعلق ندارد، بلکه متعلق به‌کل عالم است.

مردی عراقی دو کودک خردسالش را به آغوش گرفته است و بدون کفش، خستگی‌ناپذیر، راهپیمایی می‌کند، مردی را می‌بینم که یک‌پا ندارد و روی زمین نشسته است، سینی پر از خرما را روی سرش گذاشته تا زائران حرم دوست به‌راحتی از خرماها تناول کنند، ماسک سفید جلوی دهانم را با دست پایین می‌آورم دانه‌ای خرما برمی‌دارم، شیرین است خیلی شیرین.

اینجا همه جور آدم را می‌توان یافت، فقیر و غنی، سالم و بیمار، اینجا که پیاده می‌روی نه گرسنگی را حس می‌کنی و نه تشنگی را. چند کودک لیوان به دست منتظرند تا بلکه زائری تشنه را سیراب کنند، تعدادی دیگر لقمه‌های غذا را در دست دارند و به زائران تعارف می‌کنند، به قسمتی از مسیر که می‌رسیم دیگ‌های غذا پشت سر هم چیده شده است.

بعضی‌ها چمدان‌هایشان را روی چرخ‌دستی گذاشته‌اند و فرزندشان را هم‌روی چمدان‌ها، بعضی‌ها هم کودکان خود را در کالسکه با خود همراه کرده‌اند، عده‌ای هم با ویلچر به پیاده‌روی آمده‌اند، حسین است دیگر… عشق به او که سن و سال و بیمار و مریض نمی‌شناسد.

در طول مسیر مکان‌هایی را برای استراحت مشخص کرده‌اند، افرادی در این مکان‌ها منتظرند تا زائر خسته‌ای از راه برسد، کمی مشت و مالش دهند تا خستگی راه را از تن به در کند و با قوایی بیشتر به پیاده‌روی ادامه دهد.

برخی‌ها هم فرصت را غنیمت شمرده و این صحنه‌های زیبا را با دوربین خود ثبت می‌کنند. حق هم دارند مگر سالی چند بار این‌چنین صحنه‌هایی خلق می‌شود و فرصتی برای ثبتش محیا می‌شود.

دو روز و دو شب گذشته، روز سوم پیاده‌روی است تا اینجا هزار و ۴۰۰ تیر چراغ‌برق را شمرده‌ام، به هر گوشه و کناری که نگاه می‌کنم پرچم‌های سیاه‌رنگ یا حسین خودنمایی می‌کند. وای بر انتظار، اینجا هر ثانیه نقش یک ساعت‌ را بازی می‌کنند، هر ثانیه که می‌گذرد با خود می‌گویی پس کی می‌رسم؟

بالاخره عمود یک هزار و ۴۰۲ رخ نمایان می‌کند و این یعنی کربلا، اینجا که می‌رسی انگار جانی دوباره در کالبدت دمیده می‌شود، نه خستگی راهی که پیاده آمده‌ای را حس می‌کنی نه انتظاری را که پشت سر گذاشته‌ای. پل میثم تمار، نخستین مکانی است که چشم زائر به دو گنبد آسمانی بین الحرمین می‌افتد. به این نقطه که برسی ناخوداگاه دستت برروی سینه می رود و سرت به نشانه ارادت به سالار شهیدان خم می شود. البته اگر اشک ها امانت دهند با دلی سیر با دوربین چشمانت این لحظات عرفانی را در حافظه ذهنت ثبت می کنی.

فستیوال اقوام در کربلا

نزدیک غروب است، ازدحام جمعیت زیاد است، هرکسی با زبان و گویش خودش سخن می‌گوید، گویی فستیوال اقوام در کربلا برگزارشده است. هوای کربلا ابری است، موکب‌ها برای اسکان مشخص‌شده‌اند، زائرانی که مکانی برای اسکان ندارند به کوچه‌پس‌کوچه‌های حرم می‌روند، اما در مسیرهای منتهی به بین‌الحرمین این موکب‌ها هستند که در کنار برگزاری مراسم عزاداری از زائران پذیرایی می‌کنند.

تعدادی از خادمان به واکس زدن کفش‌ها مشغول‌اند، بسیاری از آنهایی واکسی شده‌اند و کفش زائران را واکس می‌زنند هیچ‌گاه در زندگی‌شان این کار را نکرده‌اند، اما امروز اینجا به عشق امام حسین حاضرند کوچک‌ترین کارها را هم انجام دهند.

اینجا هر لقمه غذایی و هر تکه نانی که می‌خوری، هر جرعه آبی که می‌نوشی مزه‌ای دیگر دارد مگر می‌شود به عشق حسین کاری انجام داد و مزه‌ای متفاوت ندهد.

خادمی در کربلا سعادت است

خادمان اینجا تنها به عشق حسین از یکدیگر سبقت می‌گیرند، خادم مسنی که مشغول پخت نان است، در پاسخ به تشکر فردی که از او نانی گرفته است می‌گوید: اینکه بیای و در کربلا خادمی کنی سعادتی است که نصیب هرکسی نمی‌شود.

خیل عظیمی از خادمینی که اینجا حضور دارند کسب‌وکارشان را در شهر خود رها کرده‌اند و به کربلا، پایتخت معنوی این روزهای جهان آمده‌اند تا به‌رایگان به زائران حسینی خدمت‌رسانی کنند و اجرشان را از صاحب این روزها بگیرند.

می شنوم خادم دیگری به زائران می‌گوید: هدف افرادی که به‌عنوان خادم به این مکان متبرک آمده‌اند این است که شما زائران اباعبدالله الحسین با خیال راحت به زیارت بپردازید و ذهنتان مشغولیتی جز زیارت نداشته باشد.

و سرانجام به بین‌الحرمین رسیدم، هوای اینجا هوایی دیگر است، جنس خاکش گویی زمینی نیست، بین‌الحرمین یعنی جایی میان فرق شکافته حسین (ع) و گلوی تشنه ابوالفضل عباس (ع)، به اینجا که برسی دیگر حواست به سمت چیزی جز دو حرم نمی‌رود، به چهره افرادی که در ازدحام جمعیت با چشم‌هایی اشک‌بار ایستاده‌اند نگاهی می‌کنم، هرکسی با کوله‌بار دل‌تنگی‌اش به اینجا آمده است.

و چه زود اربعین از راه رسید، همان اربعینی که زینب را به برادرش رساند، همان برادری که همچون جاذبه‌ای پیر و جوان، کوچک و بزرگ و حتی مسیحی را به‌سوی خود، به همان‌جایی که با ریختن خونش اسلام را زنده نگه‌داشته است می‌کشاند.

 اینجا کربلا، میعادگاه عاشقان اباعبدالله الحسین (ع) است، عاشقانی از سراسر عالم هرساله به اینجا می‌آیند، رنج سفر را بر خود هموار می‌کنند آن‌هم فقط برای امضای سند حسینی بودنشان، برای اینکه بگویند اسلام هنوز زنده است.

آری اینجا کربلاست، جایی که غوغای شور حسینی در آنجا برپاست. اینکه کربلا بیایی و بروی مهم نیست، اینکه از کربلا چه درسی را با خود به یادگار ببری و در زندگی به کارش بگیری مهم است.

برچسب ها :

ناموجود

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.