کد خبر : 24379
تاریخ انتشار : پنجشنبه 27 آبان 1400 - 10:00

جوک‌های شوروی – نمونه‌هایی از لطیفه‌های سیاسی مردم شوروی

جوک‌های شوروی – نمونه‌هایی از لطیفه‌های سیاسی مردم شوروی

«جُک‌های مردم شوروی، از بهترین جُک‌هاییه که مردم یک کشور علیه حکومت‌های دیکتاتوری‌ خودشون می‌ساختند.

آی نیوز ،

این‌ها رو نمیشود جُک‌های عادی به شمار آورد، تا جایی که حتی سازمان CIA  در آمریکا، برنامه‌ای برای جمع‌آوری و مکتوب‌کردن اون‌ها در زمان جنگ سرد با شوروی داشت.» این بخشی از توضیحات دوستی بود که مجموعۀ جوک‌های شوروی را در توییتر منتشر کرده بود. در ادامه با یک مقدمه کوتاه مجموعه‌های از لطیفه‌های سیاسی مردم شوروی را می‌خوانیم.

مقدمه

این توضیحات را کاربر توییتر [شاوشَنک] دربارۀ جوک‌های مردم شوروی نوشته‌اند:

«در حکومت‌هایی توتالیتر یا حکومت‌هایی که دموکراسی در اون‌ها جایگاهی نداره، و از طرفی افراد جامعه با پروپاگاندای دولتی بمباران شدند و مردم با کُنش‌های اجتماعی براساس رای نمیتونن تغییری در روند سیستم ایجاد کنند، جُک گفتن یکی از راه‌های برون‌رفت از فشار پروپاگاندای حکومته. مثلا جُک‌هایی که مردم شوروی در زمان حکومت کمونیستی می‌گفتن یکی از نمونه‌های عالی این کُنش اجتماعیه. سازمان CIA در دوران رییس‌جمهوری ریگان اقدام به جمع‌آوری و مکتوب‌کردن جُک‌های مردم شوروی در مورد حکومت کمونیستی کرده بود. احتمال داره این جُک‌ها به صورت پرونده در اختیار ریگان قرار گرفته باشه. چرا؟ میشه گفت آمریکا دوست داشت اون قسمتی از مردم شوروی رو ببینه که مخالف حکومت کمونیستی شوروی بودند و تحلیلی که از این کار جُک‌ها که در مواردی استهزا کامل حکومت بودن، آمریکا رو دل‌گرم به سیاست‌های خودش در قبال شوروی می‌کرد. این جُک‌ها شاید ریشه در تمدن ارباب-رعیتی و شکاف عمیق روس‌ها با حکومت خودشون در طی سال‌ها باشه، اما؛ این‌که مردم شوروی -یا قسمی از مردم- با وجود پروپاگاندای عظیم دولتی همچنان هیچ‌باوری به حکومت نداشتن در جُک‌های اون‌ها مشهوده. جُک‌هایی که خود رونالد ریگان عموما برای اطرافیانش تعریف می‌کرد. در دوران خفقان استالینی که استالین رهبر خون‌خوار شوروی حدود ۲۳ میلیون نفر رو به قتل رسوند و مردم به جرم جُک گفتن به گولاگ (اردوگاه کار اجباری تا مرگ) فرستاده می‌شدن هم باز مردم سعی می‌کردن با جُک گفتن از بار فشاری که پروپاگاندای حکومت به اون‌ها وارد می‌کرد بیرون بیان.»

جوک‌های شوروی

یه پیرزن به سبد خرید خالی‌اش نگاه می‌کنه و می‌گه: «نمی‌دونم دارم میرم خرید، یا از خرید برمی‌گردم!»

+++

یه نفر رو تو شوروی می‌ندازن زندان. بقیه زندانی‌ها ازش می‌پرسن حُکمت چند ساله؟

زندانی: ۱۰ سال!

بقیه زندانی‌ها: مگه چکار کردی؟

زندانی: هیچ کاری نکردم.

بقیه زندانی‌ها: اه، دروغ نگو، همه می‌دونن حُکم هیچ‌کاری‌نکردن فقط ۷ ساله!

++++

یه روزنامۀ آمریکایی گزارش داد که پزشکان شوروی موفق شده‌اند دندان یک بیمار را از راه بینی‌اش بیرون بکشند. روز بعد همه از روزنامه پرسیدند که چگونه امکان‌پذیره؟ روزنامه جواب داد: آنها مجبورند از راه بینی دندان بیمار رو بیرون بکشند، چون در شوروی هیچ‌کس حق ندارد دهانش را باز کند.

+++

سوال: چرا شوروی آدم به ماه نمی‌فرسته؟

پاسخ: چون می‌ترسن دیگه نخواد برگرده.

+++

مامور پلیس مخفی KGB به یه بازداشتی گفت: یه چشم من مصنوعیه، اگه بگی کدومشون مصنوعیه ولت می‌کنم.

بازداشتی: چشم چپ!

مامور: درسته، ولی از کجا فهمیدی؟

بازداشتی: توش هیچ بی‌شرفی‌ای ندیدم.

+++

تو یه جلسه خصوصی از لنین پرسیدن: چه آینده‌ای رو برای انقلاب کمونیستی پیش‌بینی می‌کنی؟ لنین گفت: بالاخره در آینده می‌تونیم به مرحله‌ای برسیم، که همه‌چیز تو مغازه‌هامون باشه، درست مثل دوران شاه قبلی.

برژنف (رهبر شوروی) مُرد و رفت جهنم. مسئول جهنم بهش گفت: می‌تونی عذاب خودت رو انتخاب کنی و بعد برژنف رو به بازدید جهنم بُرد. رسیدن به یکی که با گرز آتشین می‌زدن تو سرش.

برژنف: نه نه، این وحشتناکه.

بعد رسیدن به یکی که از پا آویزونش کرده بودن و داشتن می‌نداختنش تو دیگ آب جوش.

برژنف: نه نه، تحمل اینم ندارم.

بعد رفتن تا رسیدن به خروشچف (یکی دیگه از رهبران شوروی) که تو بغل هنرپیشه زن فرانسوی بریژیت باردو نشسته و عشق و حال می‌کنه.

برژنف: این، اینو می‌خوام!

مسئول جهنم: شرمنده، این عذاب بریژیت باردوئه.

***

استالین حین شنا تو یه دریاچه، یهو غرق میشه. یه روستایی که از اون‌جا رد می‌شده، سریع می‌پره تو آب و نجاتش میده. استالین خوشحال می‌شه و بهش می‌گه: تو الان استالین رو نجات دادی قهرمان، چی می‌خوای بهت بدم.

روستایی که می‌فهمه کی رو نجات داده، می‌گه: تو رو خدا فقط به هیچکی نگو کی نجاتت داده.

+++

یه مومیایی تو مصر پیدا میشه. برای تعیین هویت می‌برنش شوروی. بعد از نیم ساعت افسر KGB  (پلیس مخفی شوروی) از اتاق میاد بیرون و می‌گه: این آمن هوتپ سوم بوده که وقتی زنش بهش خیانت کرد و اینم فهمید، معشوقه زنش اومد و کشتش.

مصری‌ها با تعجب میگن: چطوری فهمیدی؟

مامور: خودش اعتراف کرد.

+++

سال ۱۹۳۷ (اوج دوران وحشت استالینی که پلیس مخفی می‌ریخت تو خونه‌ها) یه شب در یه خونه‌ای رو محکم می‌کوبن. همه خانواده از ترس قایم میشن. ولی اونایی که پشت درن کوتاه نمیان. بالاخره پدربزرگ خانواده پا پیش می‌ذاره و میگه: رفقا، من دیگه عمر خودم رو کردم؛ من میرم در رو باز می‌کنم. چندلحظه بعد پیرمرد برمی‌گرده و با خوشحالی داد می‌زنه: رفقا، رفقا، مردم میگن طبقه بالای خونۀ ما داره می‌سوزه، فرار کنید!

+++

یه فرانسوی، یه انگلیسی و یه روسی داشتن در مورد این‌که آدم و حوا اهل کجا بودن بحث می‌کردن؛

انگلیسی: بی‌شک آدم و حوا انگلیسی بودن. فقط یه جنتلمن انگلیسی ممکنه آخرین سیبش رو با یه خانم تقسیم کنه.

فرانسوی: نه فرانسوی بودن. فقط یه مرد فرانسوی می‌تونه به این راحتی یه زن رو گول بزنه.

روسی: نه مطمئن باشید اون‌ها اهل شوروی بودن. فقط یه شورویایی می‌تونه در حالی که هیچ لباسی برای پوشیدن نداره و فقط هم یه سیب برای خورد و خوراک خودش و زنش داره، متقاعد بشه که تو بهشته.

+++

برژنف فضانوردان شوروی رو احضار کرد و گفت: رفقا، آمریکایی‌ها روی ماه فرود آمدند. ما تصمیم گرفتیم ازشون جلو بزنیم و شما رو روی خورشید فرود بیاریم.

فضانوردان: ولی رفیق برژنف، ما می‌سوزیم!

برژنف: اصلا نگران نباشید، حزب کمونیست فکر همه چیز رو کرده. شما رو شب می‌فرستیم اون‌جا.

+++

خروشچف از جوک‌های شوروی که مردم علیه حکومت می‌ساختن بسیار ناراحت شده بود. یه روز دستور میده یکی از افرادی که این جُک‌ها رو می‌سازن پیدا کنن و بیارنش. مامورها یه نفر رو پیدا می‌کنن و میارن خونه خروشچف.

خروشچف: بگو ببینم چرا این جُک‌ها رو علیه ما می‌سازی؟

طرف یه نگاه به خونۀ خروشچف می‌اندازه و میگه: خوب خونه و زندگی واسه خودت ساختی ها، خونه خوب، ماشین خوب، غذای خوب.

خروشچف عصبانی میشه و میگه: همۀ مردم شوروی الان دارن این‌جور زندگی می‌کنن!

طرف میگه: بیا، اینم یه جُک دیگه!

+++

سوال: اگر شخصی بخواهد عضو حزب کمونیست شود، باید از کجا شروع کند؟

پاسخ: از تیمارستان.

+++

بعد از مرگ استالین، خروشچف (رهبر شوروی بعد از استالین) داشت جنایت‌های استالین را نام می‌برد و محکوم می‌کرد. صدایی از درون جمعیت گفت: اون موقع تو کجا بودی؟

خروشچف گفت: کی بود سوال کرد؟

هیچکس جرات نکرد جواب بده.

خروشچف گفت: همون جایی که تو وایسادی.

+++

یکی از معروف‌ترین جوک‌های شوروی این بود:

معلم از دانش‌آموزان امتحان ریاضی گرفت: ۲ ضرب‌در ۲ چند میشه؟

دانش‌آموز: هرچی که استالین بگه!

دانش‌آموز قبول شد.

+++

مردی در مسکو می‌دوید و داد می‌زد: استالین یک خوک است و کِرِملین یک خوک‌دانی. او را بازداشت کردند و به ۲۱ سال زندان محکوم شد. ۱ سال به جرم فریاد زدن، و ۲۰ سال به جرم افشای اسرار حکومتی.

جان اِف کندی پیش خدا رفت و گفت: خداوندا، چندسال طول می‌کشه تا ملت آمریکا رنگ خوشبختی رو ببینن؟ خدا گفت: ۳۰ سال دیگه. کندی سرش رو پایین انداخت و رفت.

بعد ژنرال دوگل رفت پیش خدا و گفت: خداوندا، واسه ملت فرانسه چندسال طول می‌کشه؟ خدا گفت: همین فرمون، ۵۰ سال دیگه. دوگل هم سرش رو انداخت پایین و رفت.

نوبت خروشچُف (دبیر کل حزب کمونیست) شد. رفت پیش خدا و پرسید: خداوندا ملت شوروی چند سال دیگه رنگ خوشبختی رو…؟

هنوز حرف خروشچف تموم نشده بود که خدا سرش رو پایین انداخت و رفت.

هر روز صبح در مسکو، مردی به روزنامه‌فروشی می‌رفت و یک نسخه از پراودا (روزنامه رسمی حزب کمونیست شوروی) می‌خرید. صفحه اول را نگاه می‌کرد و با عصبانیت آن را به سطل آشغال می‌انداخت. یک روز روزنامه‌فروش از او پرسید: واسه چی این‌کار رو می‌کنی، چی می‌خوای تو اون روزنامه؟

مرد جواب داد: دنبال آگهی فوت می‌گردم.

روزنامه‌فروش گفت: ولی احمق، آگهی‌های فوت رو که تو صفحه اول نمی‌نویسن.

مرد جواب داد: نگران نباش، اون آگهی فوتی که من دنبالشم، فقط تو صفحۀ اول نوشته میشه.

سوال: درست است که مایاکوفسکی، شاعر محبوب شوروی خودکشی کرد؟

پاسخ: بله درست است. حتی آخرین کلمات پیش از مرگش هم ضبط شده است: به من شلیک نکنید رفقا.

تو شوروی یه نفر رفت ماشین ثبت‌نام کنه. بهش گفتن برو ده سال دیگه بیا تحویلت میدیم.

طرف گفت: صبحش بیام یا عصر؟

یارو گفت: ١٠ سال دیگه چه فرقی برات میکنه؟

طرف گفت: آخه صبحش قرار گذاشتیم لوله‌کش بیاد.

یه بار چند نفر بعد از مردن استالین از جهنم می‌رن دیدن رئیس جمهور آمریکا. رئیس‌جمهور می‌پرسه: چی از جونم می‌خواید؟ اونا می‌گن: می‌دونی استالین مرده و اومده جهنم؟ رییس جمهور می‌گه: خب؟ اونا می‌گن: خب دیگه، ما اولین دسته پناهنده‌ها هستیم!

بازرسین به تیمارستانی در مسکو رفتند. گروهی از دیوانگان در مقابل تیمارستان به صف شده و ترانه‌ای انقلابی را ‌از ته دل می‌خواندند: «آه، زندگی در کشور سوسیالیست چه زیباست.»

بازرس رو به یکی از آن‌ها که نمی‌خواند: پس تو چرا نمی‌خونی؟

– من که دیوانه نیستم؛ پرستارم!

سوال: میشه به من بگید چرا ایستگاه رادیویی شما مدت زیادی برنامه نداشت؟

جواب: مجری ما می‌خواست واسه خودشیرینی بگه: «سوسیالیسم هیچ ارزشی ندارد در مقابل کمونیسم شوروی.» که بعد از گفتن «ارزشی ندارد…» یه مکث کوتاهی داشت.

مارکس زنده شد و به شوروی رفت. می‌خواست توی کنگره حزب سخنرانی کنه، ولی اعضای حزب نگران بودن شاید حرفی بزنه که خوشایند نباشه. مارکس قبول میکنه که فقط یک جمله بگه. میره پشت بلندگو و میگه: «کارگران جهان، غلط کردم.»

یک یهودیِ اهل شوروی تقاضای ویزای آمریکا کرد. علت رو ازش پرسیدن. گفت برادرم اونجا بیماره، می‌خوام برم ملاقاتش. بهش گفتن چرا برادرتون نمیاد اینجا؟ جواب داد: گفتم بیماره، ولی بیمار روانی که نیست.

سؤال: نتیجه انتخابات سال آینده چیه؟

جواب: کسی نمی‌دونه. نتایج انتخابات، هفته قبل از دفتر مرکزی حزب کمونیست سرقت شده.

لئونید برژنف تقریبا در تمام سخنرانی‌ها صحبت از افق‌های روشن در آیندۀ شوروی میکرد. مردم شوروی به طنز می‌گفتند: شوروی سرزمین افق‌های پیشِ روست، اما مشکل این‌ست که هیچ ساحلی معلوم نیست.

یک روز مامور حزب برای سرکشی به میان روستایی می‌رود. مردم دور او جمع شده و او می‌پرسد: خُب، کسی از شما می‌داند چه کسی کاپیتال را نوشته است؟ بعد از چند دقیقه روستاییان فردی را که به شدت کتک خورده است می‌آوردند و می‌گویند: این، این اعتراف کرد که اون نوشته.

هیچ‌کس کار نمی‌کند، اما برنامه‌ها اجرا می‌شود.

برنامه‌ها اجرا می‌شود، اما مغازه‌ها خالی است.

مغازه‌ها خالی‌ست، اما هیچ‌کس گرسنه نیست.

گرسنه نداریم، اما همه ناخوشنودند.

همه ناخوشند، اما هیچ‌کس شکایتی ندارد.

هیچ‌کس شکایتی ندارد، اما زندان‌ها پر است.

یک روز استالین از خواب بیدار شد و به منشی دفترش گفت: پیپ منو ندیدی؟ نیم ساعت بعد منشی زنگ زد و گفت: قربان، ۲۰۰نفر به سرقت پیپتون اعتراف کرده‌اند.

استالین: ولشون کنید، تو کشوی میزم بود.

ریگان، رئیس‌جمهور آمریکا از جوک‌های شوروی زیاد تعریف می‌کرد؛ حتی برای گورباچف‌. یکی‌اش اینه:

یه امریکایی و یه روس با هم کل‌کل می‌کنن. امریکاییه میگه من می‌تونم برم کاخ‌سفید بکوبم رو میز رییس‌جمهور بگم آقای رییس‌جمهور، من به نحوه مدیریت کشور توسط شما اعتراض دارم. روسه میگه خب منم می‌تونم.

آمریکاییه میگه: جدی؟

روسه میگه بله من می‌تونم برم کرملین، بکوبم روی میز دبیر کل و بگم آقای دبیر کل من به نحوه مدیریت رییس‌جمهور آمریکا اعتراض دارم.

سوال: می‌دونید اون چیه که اندازه یه ساختمون چند طبقه‌ست، و اندازه چندتا کشتی سوخت می‌سوزونه و به اندازه یه شهر آلودگی تولید می‌کنه و یه سیب رو به سه قسمت مساوی تقسیم می‌کنه؟

جواب: یک دستگاه ساخت شوروی برای تقسیم سیب به چهار قسمت مساوی!

میگن توی مجارستان قبل از سقوط کمونیسم یه نفر کنار دانوب چاقو خورده بود و ازش سرقت کرده بودند و این مدام داد می‌زد مرگ بر لنین. پلیس که رسید بهش گفت تو این وضعیت زخمی چرا شعار میدی؟

گفت: اگر داد بزنم دزد دزد که به دادم نمی‌رسید. باید فحش سیاسی بدم تا پیگیر بشید.

به اداره پست شوروی خبر می‌رسه که تمبرهای جدید با عکس استالین خوب به پاکت نامه نمی‌چسبن. بعد از تحقیق معلوم می‌شه مردم سمت اشتباهو تف می‌زنن.

یارو تو مسکو میره مغازه، میگه ببخشید ماهی دارید؟ مغازه‌دار میگه: ما گوشت نداریم. مغازه‌ای که ماهی نداره اونور خیابونه!

در زمان استالین، مردی در میدان سرخ مسکو کتاب پخش می‌کرد، کاگِ‌بِ او را دستگیر کرد. بعد از بازرسی کتاب‌ها دیدند تمام کتاب‌هایی که پخش کرده سفید است. از او پرسیدند، این‌ها چیست؟ چرا کتاب‌های سفید و بدون نوشته را پخش می‌کنی؟

جواب داد: چیزی برای نوشتن نمانده است؛ همه‌چیز مثل روز روشن است.

ملت ما سال‌هاست که لبه پرتگاه ایستاده است. یک بار هم که شده، بیایید یک قدم به جلو برداریم!

مرد آمریکایی: آمریکا اون‌قدر آزاده که هرکسی می‌تونه جلوی کاخ سفید بایسته و داد بزنه «لعنت بر رانولد ریگان».

مرد روس: برو بابا اینکه چیزی نیست. من هم می‌تونم جلوی کرملین وایسم و بگم «لعنت بر رانولد ریگان!»

سؤال: مجاز و ممنوع چیا هستن؟

جواب: در انگلستان هرچی مجاز باشه مجازه و هرچی ممنوع باشه ممنوعه. در آمریکا همه‌چی مجازه الا چیزایی که ممنوعه. در آلمان همه‌چی ممنوعه الا چیزایی که مجازه. در فرانسه همه چی مجازه حتی چیزایی که ممنوعه. در شوروی همه چی ممنوعه حتی چیزایی که مجازه.

سؤال: مهم‌ترین مشخصۀ دائمی اقتصاد کمونیستی چیه؟

جواب: قطحی‌های موقتی.

* توضیح: گویا این جوک‌های شوروی به جوک‌های رادیو ایروان مشهورند که قالب کلی آن‌ها پرسش و پاسخ است. ویکی‌پدیا صفحه‌ای برای معرفی این جوک‌ها دارد.

سؤال: نتیجه انتخابات سال آینده چیه؟

جواب: کسی نمی‌دونه. نتایج هفتۀ قبل از دفتر مرکزی حزب سرقت شده.

سؤال: چرا رادیوی شما یک مدت طولانی برنامه نداشت؟

جواب: مجری ما در حین خواندن جمله «سوسیالیسم هیچ چیز نیست در مقایسه با کمونیسم» متأسفانه بعد از کلمه «نیست» یک مکث طولانی داشت. ما این مدت دنبال مجری می‌گشتیم.

سؤال: می‌گن کمونیسم در افق دید ماست. افق یعنی چی؟

جواب: افق یک خط تخیلی است که هرچی بهش نزدیک می‌شین، از شما دور میشه.

سؤال: آیا میشه در سویس هم دولت سوسیالیستی راه انداخت؟

جواب: شدن که می‌شه. ولی مگه سویسی‌ها در حق شما ظلمی کردن که می‌خواید این کار رو بکنید؟

سؤال: چرا دولت ما آدم به ماه نمی‌فرسته؟

جواب: می‌ترسه که اون‌ها نخوان برگردن!

سؤال: معاونین شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی از دیپلمات‌های عالی‌رتبه و قضات دیوان عالی انتخاب می‌شن. فرق اینا چیه؟

جواب: یک دسته از پس هیچ کاری برنمیان، از یک دسته هم همه کاری برمیاد.

سؤال: دوران کمونیسم چه‌جوری میشه؟

جواب: در دوران کمونیسم همه‌چی توی مغازه‌ها هست. مثل دوران تزار نیکلای دوم.

سؤال: چرا حزب دو تا روزنامه یعنی Pravada (حقیقت) و Isvestiya (خبر) داره؟

جواب: چون در خبر حقیقتی نیست و در حقیقت خبری نیست.

سؤال: چرا برادسکی، بوکوفسکی و بقیه ناراضی‌ها از کشور تبعید شدن؟

جواب: مگه نمی‌دونین همیشه بهترین محصولات صادر میشن؟

سؤال: من میخوام عضو حزب بشم. از کجا باید شروع کنم؟

جواب: از مطب روان‌پزشک.

توی دبستان از پسر یک افسر KGB پرسیدند آدم‌ها چند دسته‌اند؟

جواب داد سه دسته: اونایی که قبلا زندان بوده‌ن، اونایی که الان توی زندانند، و اونایی که بعدا میرن زندان.

یکی میره توی مغازه و میگه: ببخشید، گوشت دارید؟ صاحب مغازه جواب میده: نه. یارو میگه: شیر چطور؟ صاحب مغازه جواب میده: اینجا قصابیه، اون طرف خیابون یک لبنیاتی هست که شیر نداره.

رییس زندان از زندانی تازه وارد می‌پرسه: حکمت چند ساله؟

زندانی جواب می‌ده: ده سال.

رییس زندان می‌پرسه: واسه چی محکوم شدی؟

زندانی می‌گه: من هیچ کاری نکرده بودم.

رییس زندان می‌گه: دروغگو! واسه هیچی فقط پنج سال زندان حکم میدن.

یک آمریکایی، یک فرانسوی و یک روسی تعریف میکردن که شجاع‌ترین فرد چطوری معلوم میشه. آمریکایی میگه ما ده نفر می‌شیم و ده تا ماشین برمی‌داریم که یکیش ترمز نداره، می‌ریم توی یک جاده کوهستانی، آخر کار یک نفرمون میره بیمارستان و بقیه میرن ملاقاتش.

فرانسوی می‌گه ما ده نفر می‌شیم و ده تا دختر برمی‌داریم که یکی‌شون ایدز داره، باهاشون می‌خوابیم، آخر کار یک نفرمون می‌ره بیمارستان و بقیه میرن ملاقاتش.

روسی می‌گه ما ده نفر توی یک خونه جمع می‌شیم که یکی‌مون خبرچینه، جوک سیاسی می‌گیم، آخر کار نه نفرمون میرن زندان و اون یکی میره ملاقات‌شون.

استالین ژنرال ژوکوف رو احضار کرد و ازش پرسید: به نظر تو از کدام جهت باید به دشمن حمله کنیم؟

ژوکوف جواب داد: از غرب.

استالین گفت: برو بیشتر فکر کن و دوباره بیا.

ژنرال ژوکوف در حال خروج از دفتر استالین زیر لب گفت: عجب گاویه.

ژنرال چوباتسکی این رو شنید و به استالین اطلاع داد. استالین ژنرال ژوکوف رو احضار کرد و پرسید: منظورت از گاو کی بود؟

ژوکوف جواب داد: هیتلر، قربان.

استالین رو کرد به ژنرال چوباتسکی و پرسید: خب، شما فکر کردی منظورش از گاو کیه؟

خروشچف برای بازدید از یک گاوداری میره. فردا که می‌خواستن عکس رو صفحه اول روزنامه کار کنن، سر تیتر مناسب بحث میشه. یکی میگه تیتر رو بذاریم «رفیق خروشچف میان گاوها.» دومی میگه: «رفیق خروشچف و گاوها.» سومی میگه: «گاوها اطراف رفیق خروشچف.» نهایتا این پیشنهاد قبول میشه: «نفر سوم از چپ: رفیق خروشچف.»

از رادیو ایروان سؤال شد: رفقا جنگ خواهد شد؟

رادیو ایروان پاسخ داد: خیر. اما چنان تقلایی برای صلح خواهد بود که همه‌چیز با خاک یکسان می‌شود.

اگر این جوک‌ها را پسندیدید سری هم به صفحۀ بهترین جوک‌های جهان بزنید و به خنده‌هایتان ادامه دهید!

در پایان…

قاعدتاً همه‌مان با خواندن جوک‌های شوروی چیزهای یکسانی از خاطرمان می‌گذرد! ولی درباره‌شان صحبت نمی‌کنیم! شما هم لطف کنید درباره‌شان صحبت نکنید و فقط اگر لطیفۀ سیاسی مرتبط با شوروی، آمریکای جنایتکار، انگلیس غارتگر و بقیه دشمن‌ها بلدید تعریف کنید!

جوک‌های شوروی – نمونه‌هایی از لطیفه‌های سیاسی مردم شوروی

جوک‌های شوروی – نمونه‌هایی جوک‌های شوروی – نمونه‌هایی جوک‌های شوروی – نمونه‌هایی جوک‌های شوروی – نمونه‌هایی جوک‌های شوروی – نمونه‌هایی جوک‌های شوروی – نمونه‌هایی جوک‌های شوروی – نمونه‌هایی جوک‌های شوروی – نمونه‌هایی


ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.