کد خبر : 1273
تاریخ انتشار : چهارشنبه 25 تیر 1393 - 6:21

آقای چوخ سیاسی فعالیت های انتخاباتی را شروع کرد

آقای چوخ سیاسی فعالیت های انتخاباتی را شروع کرد

حقیر چوخ سیاسی این روزها درگیر فعالیتهای مهم سیاسی می باشم به این دلیل فقط می توانم به بازگویی خاطرات روزانه خودم بپردازم و بسیار متاسفم که خوانندگان کمتر سیاسی را از تحلیل های خودم بی نصیب خواهم گذاشت.

 چهار روز پیش یکی از اعضای حزب قهوه ای که کاندیدای مجلس شده است، بنده را به جهت دارا بودن بینش عمیق سیاسی  و اجتماعی به محل ستاد غیررسمی انتخاباتی خود دعوت کرد .

بنده سیاسی از همه جا باخبر هم که می دانستم این آقا فقط در مواقع اینچنین  سراغ ما را نمی گیرد و حتی در خرید دکوراسیون منزل نیز نظر بنده را می پرسد با جان دل به جلسه فوق رفتم.

باید عرض کنم این حقیر برای اینکه  باعث ناراحت ی رفیق دیگرم در حزب زرد نشوم و در صورت پیروزی احتمالی این رفیق او را نیز از دست نداده باشم ، بعد از جلسه با رفیق قهوه ای ، بلافاصله به سراغ رفیق زردم رفتم. این رفیق زرد موقعی که مرا در کاخ انتخاباتی خود مشاهده کرد با کمال مشتاقی و فروتنی به استقبالم آمد و مرا چنان در آغوش گرفت که احساستی شدم و مدت مدیدی در حضور شان گریستم.

رفیقم نیز وقتی احساسات پاک و بدون انتظار مرا دید به سر اجدادش قسم خورد که به خاطر نازنین افرادی مثل من این فداکاری را کرده و وارد انتخابات شده است و بعد از انتخابات قطعا در خدمت من خواهند بود. بنده هم بعد از اینکه قول دادم تمام توانم را در جهت پیروزی ا این رفیق در نتخابات بکار بندم از کاخ انتخاباتی ایشان نیز خارج شدم.

برای ثبت در تاریخ می گویم که من هیچ نسبتی با حزب بنفش ندارم و کسی که هشت سال پیش رئیس ستاد حزب بنفس در شهرمان بود فردی است که شباهت اسمی با بنده دارد. البته گویا ایشان شباهت عجیبی هم به بنده دارند.

” خدا به شما خورشید زشت نشان ندهد”* این دوزسوز ایبراهیم که زمستان و تابستان بساط لبو فروشی خود را در جنب یکی از کوچه های فرعی چهارراه آبرسان برپا می کند، برخلاف من که چوخ سیاسی هستم و لااقل گاهی چپی و گاهی راستی هستم، خودش را به هیچ دسته و جناحی نمی بندد و چندین سال است که به همین دلیل کارش رشد نکرده است.

” خدا شما را بباوراند” من چند بار به این دوزسوز گفتم که بابا به این ستادهای انتخاباتی که به صورت مخفی تشکیل شده اند سر بزن. خدا را چه دیدی؟ بعد که این آقا به مجلس رفت تو هم شاید ارتقا درجه پیدا کردی و از شغل سخت و زیان آور لب لبی فروشی استعفا دادی.

ولی به خرجش نمی رود که نمی رود. حالا من مانده ام تنهای تنها و مطابق معمول صبح ها در جلسات کاندیدای جناح چپ شرکت می کنم. ناهار را در معیت فعالان “اثول تلب های اسلاهگرا” هستم و عصر نیز در جلسات بخور و مگوی گروه …. شرکت می کنم. البته طوری رفتار می کنم که هر کدام از این گروهها من را یکی از طرفداران افراطی خودشان به حساب می آورند.

——————————————————————————–

” خدا به شما خورشید زشت نشان ندهد”* ترجمه “الله سیزه پیس گون گوسترمه سین” است

” خدا شما را بباوراند” = الله سیزی ایناندیرسین

برچسب ها :

ناموجود

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.